رقعی
464
978-6003534605
آبتین گلکار آندری کورکف ادبیات ضد جنگ داستان اکراینی نازلی فرخی
۱۳۹۹/۱۱/۲۲
معرفی و نقد کتاب تهران| مردی در دههی پنجم زندگیاش و ساکن روستای استاراگرادوفکای کوچک است، در منطقهی خاکستریِ جنگ میان روسیه و اوکراین. مناطق خاکستری در جنگها به مناطقی گفته میشوند که طرف مناقشهی دو طرف جنگ قرار دارند، اما در آن مناطق نه جنگِ جنگ است نه صلحِ صلح؛ چیزی شبیه برزخ. طی سه سالی که از جنگ میگذرد، تمام اهالی روستا برای اینکه هر روز صبح موشکهایی که میان دو طرف دعوا ردوبدل میشود خوابشان را آشفته نکند و تمام روزها و آرزوهاشان در شمردن تعداد انفجارها مچاله نشوند، همه داراییشان را گذاشتند و جانشان را برداشتند و کوچ کردند، «چون بابت جانشان بیشتر از مالواموالشان میترسیدند و بین دو ترس، ترس بیشتر را انتخاب کردند» (ص ۹). دربارهی رمان زنبورهای خاکستری حرف میزنم، داستانی دربارهی آدمهایی لهشده و زندگیهایی نزیسته زیر سنگینی بار جنگ. آدمهایی که میتوانند ما باشیم و زندگیهایی که میتوانند از آنِ ما باشند.
داستان زنبورهای خاکستری داستان تنهایی انسان امروزی و بدبختیهای بیسببی است که سیاست بر سر مردم هوار میکند، داستان کینههای قدیمی، و البته مهر و محبتهای زندگیافزا.
داستان از جایی شروع میشود که تنها دو مرد در روستای سهخیابانه ماندهاند، «سرگی سرگئیچ» و دشمن دوران مدرسهاش «پاشکا». سرگئیج در خیابان لنین زندگی میکند و پاشکا در دیگر خیابان مهم روستا شوچنکو. فصل اول داستان با معرفی شخصیت اصلی، سرگئیچ، آغاز میشود و طرح کلی داستان در آن پیاده شده است. همسر و دختر سرگئیچ سالها پیش او را ترک کردهاند و سرگئیچ بازنشسته و بیبرق، و طبعا بیتلویزیون، و بیهمدم مجبور به معاشرت با پاشکاست؛ که اگر جنگ نبود حتی با او سلاموعلیک هم نمیکرد. اما مواضع سیاسی آنها وضع را بغرنجتر هم میکند؛ یکی از آنها طرفدار اوکراین است و دیگری طرفدار روسیه… و همین اختلافنظر اساسی کلام را بر هر دوشان تنگ میکند و بذر سوءظن را در دلهاشان میکارد.
نیمهی اول کتاب توصیف دقیقی از زندگی ساکنِ و ترسخوردهی یک منطقهی جنگزده است. زندگیای در مجاورت اجساد، خاطرات، مین و خمپارهها، خیابانهای خالی و خانههای مخروبه و متروکه، حسهای ازبینرفته، آرزوهای کوچک دستنیافتنی و مجموعهای متنوع از انواع ترسها. این نیمه داستان مردیست که بهخیال خودش: «زندگی را در روستا حفظ کرده. آخر نمیشود که روستا را بیزندگی رها کرد. اگر همه بروند، دیگر هیچکس برنمیگردد! ولی اینطوری حتما برمیگردند» (ص ۳۷).
«چنگ در سرگئیج ترسی بابت جانش بهوجود نیاورده. چیزی که جنگ در او پدید آورد، نوعی سردرگمی بود و بیتفاوتی نسبت به هر چیزی که در اطرافش بود؛ و انگار هر حسی در او بود از بین رفت، جز یک حس: حس مسئولیت» (ص ۹). حس مسئولیت سرگئیچ، غیر از پاسداشتن زیستن در روستا، معطوف به موضوع دیگری هم بود: زنبورها. بعد از تحمل زمهریر بهسختیقابلتحملِ روستا، سومین بهار جنگ در راه است و زنبورها کمکم باید رها شوند تا به زندگی مقررشان، تولید عسل، بپردازند. اما صفیر تیرها روزبهروز بلندتر میشود و بمبها جایی نزدیکتر به زمین میافتند. زنبورهای جنگزدهی سرگئیچ برای گردهافشانی نیاز به صلح و آرامش دارند. همین انگیزه سرگئیچ را سوار بر ژیگولی یادگار پدرش رهسپار جادهها میکند. نیمهی دوم داستان تریلر جادهایست از سفر سرگئیچ و زنبورهایش به مناطق مختلفی از خاک روسیه و اوکراین و آشنایی با مردمانی که هرکدام رنجها و شادیها و خصومتهای خود را دارند.
برخی از منتقدان به گلدرشتی شعارهای نویسنده در متن کتاب خرده میگیرند. اما به زعم من کشوقوس زیستن در شرایط پرخطر، تنشهای عادی روابط انسانی در شرایط بغرنج، انسانیت جاری در کتاب، ترسیم تصویر انسانها و واکنشهاشان در موقعیتهای پیچیده، تفاوت و قیاس زندگی زنبورها یا زندگی انسانها، طنز ملایم، ریتم سریع داستان، فصلبندیکوتاه، سادگی و شیوایی نثر و ترجمه، تبحر قلم و تسلط نویسنده به موضوع و ادبیات همهوهمه این رمان را آنقدر جذاب میکند که میشود یک نفس خواند و زمین نگذاشت و از یکی دو عیب آن هم با دیدهی اغماض رد شد یا اصلا ندیدشان.
داستان زنبورهای خاکستری داستان تنهایی انسان امروزی و بدبختیهای بیسببی است که سیاست بر سر مردم هوار میکند، داستان کینههای قدیمی، و البته مهر و محبتهای زندگیافزا. سرگئیچ از شهر خودش سفر میکند، شاید به امید سرپناهی جدید. در راه دوستان، و البته دشمنانی، هم پیدا میکند. با جداییطلبها، شهروندان روسیه، مسلمان تاتار و اوکراینیها روبرو میشود. غریبهها هم دستش را به گرمی میفشارند و هم رنجها و آزارهای بیدلیل و گیجکننده به او تحمیل میکنند. آیا سرگئیج، با این کولهبار تجربه و آشناییها زندگی جدیدی را آغاز میکند یا تصمیم میگیرد به شهر پارهپارهاش برگردد؟ آیا او به این نتیجه میرسد خانه، هرچند ناامن، تنها مأمن اوست یا رهاکردن و آغازیدن در جای دیگر را ترجیح میدهد؟ برای پیدا کردن جواب این سوالات، بهتر است با سرگئیج همسفر شوید تا خودتان قضاوت کنید اگر شما هم در موقعیت او بودید، انتخابهایی شبیه او داشتید؟
آندری کورکف میان علاقهمندان ادبیات نامی آشنا بهشمار میرود. او جهانیترین نویسندهی اوکراین به شمار میرود. ستوننویسهای روزنامههای معروفی، مثل گاردین، از او بهعنوان جایگزین بولگاکف و موراکامی اوکراینی نام میبرند. کورکف معرف حضور ادبیاتدوستان ایرانی هم هست. سالها پیش، اولین و مشهورترین کتاب این نویسنده، با نام مرگ و پنگوئن به فارسی ترجمه شد. مرگ و پنگوئن اولین رمان کورکف است که بهسرعت به زبانهای مختلف ترجمه و به لیست پرفروشهای اروپا اضافه شد. او هفده سال بعد از آن تجربهی موفق، زنبورهای خاکستری را نوشت. این کتاب را آبتین گلگار، مترجم نامآشنا، از زبان اوکراینی۱ ترجمه کرده است. به گفتهی گلکار، نشر افق کپیرایت این کتاب را خریده است و اصل کتابِ به زبان روسی را خود نویسنده برای مترجم فرستاده است. همین ارتباط نزدیک نویسنده و مترجم هم کمک شایانی به ترجمهی کتاب کرده است۲. این کتاب برخلاف سایر کتابهای کورکف که فضایی سوررئالیستی دارند، ساختار خطی سرراست و فضایی کاملا رئالیستی دارد.
علاوهبر تمام تمجیدها و اقبال جهانی کتاب، برخی از منتقدان به گلدرشتی شعارهای نویسنده در متن کتاب خرده میگیرند. اما به زعم من کشوقوس زیستن در شرایط پرخطر، تنشهای عادی روابط انسانی در شرایط بغرنج، انسانیت جاری در کتاب، ترسیم تصویر انسانها و واکنشهاشان در موقعیتهای پیچیده، تفاوت و قیاس زندگی زنبورها یا زندگی انسانها، طنز ملایم، ریتم سریع داستان، فصلبندیکوتاه، سادگی و شیوایی نثر و ترجمه، تبحر قلم و تسلط نویسنده به موضوع و ادبیات همهوهمه این رمان را آنقدر جذاب میکند که میشود یک نفس خواند و زمین نگذاشت و از یکی دو عیب آن هم با دیدهی اغماض رد شد یا اصلا ندیدشان.
با همهی اینها، شاید باز بپرسید داستان مردی تنها در آستانهی میانسالی، در یک منطقهی جنگزده در ناکجاآبادی در گوشهی دنیا چه جذابیتی برای خوانندهی ایرانی میتواند داشته باشد؟ خود نویسنده در جواب این سوال در جایی گفته است احتمالاً خواندن مشکلات کشورهای دیگر باعث میشود مردم مشکلات کشور خودشان را فراموش کنند. اما برای منِ ایرانیِ خوانندهی این اثر، برخلاف ادعای نویسنده، موضوع ابداً فراموش کردن مشکلات ریزودرشت زیستن نیست؛ اتفاقا فکر میکنم، کتاب زنبورهای خاکستری کتابیست دربارهی یادآوری.
ما که در میانهی جنگهای همسایگان غربی و شرقی سالها زیستهایم و احتمال جنگ هر روز تیرهی پشت ما را میلرزاند؛ و بخصوص این روزها که مناقشهی میان ارمنستان و آذربایجان بر سر منطقهی قرهباغ، که بیشباهت به مناقشه میان روسیه و اوکراین بر سر شبهجزیرهی کریمه نیست؛ و تصویر مردمی که در حمایت از این جنگ به خیابانهای بیماریزده میریزند و کسانی که برای تماشای جنگ به پشتبام خانههاشان میروند، حیرانمان میکند، تلنگری بر ماست که چقدر به خواندن ادبیات و خواندن کتابهایی مانند زنبورهای خاکستری نیاز داریم؛ و چقدر لازم است، تا ما، ملتی که درد تیزِ هشتسال جنگ خونبار را هنوز در قلبمان احساس میکنیم، داستان آدمهای جنگ را بارهاوبارها بخوانیم. بخوانیم نه برای فراموشی درد، برای یادآوری دردی که سالهای بسیار با آن زیستهایم و هنوز زخمهایش جایجای این کشور وجود دارد. ما باید بخوانیم که فراموش نکنیم، بخوانیم تا بدانیم چه بر مادران و پدرانمان گذشت؛ سرنوشتی که خیلی هم از ما دور نیست اگر فراموش کنیم یا نخواهیم بهیادآوریم. سرنوشت آدمهای جنگ همهجای دنیا مشابه است، سببسازان جنگ هم مردمها نیستند، اما مردمها با فراموشیشان میتوانند اتش جنگها را روشن کنند. پس بخوانیم تا فراموش نکنیم.
معرفی و نقد کتاب تهران| ماجرای رمان مرگ و پنگوئن…
معرفی و نقد کتاب تهران| رضا جولایی دروغگوی خوبی است…
معرفی و نقد کتاب تهران| سلاخخانه شماره ۵ نخستین اثر…
معرفی و نقد کتاب تهران| وقتی پای اخبار نشستهایم و…
ادبیات جنگ بی نظیره
خیلی جالب بود ممنون از سایت خوبتون
Your email address will not be published.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.