رقعی
301
978-964-209-186-7
داستان آلمانی سپاس ریوندی عطیه عابدی هاینریش بل
۱۳۹۹/۰۸/۰۴
معرفی و نقد کتاب تهران| داستان عقاید یک دلقک با بازگشت هانس شنیر به زادگاهش، شهر بن در آلمان، آغاز میشود. هانس شنیر کمدینی است که خود را دلقک مینامد. او بیستوهفت ساله است و از سردرد و مالیخولیا رنج میبرد. خانوادهاش پیرو مذهب پروتستان و از سهامداران عمدهی ذغالسنگ و از خانوادههای سرشناس شهر هستند. هنریته، خواهر بزرگترش، در جنگ جهانی دوم کشته شده است. شنیر در بیستویک سالگی دبیرستان را نیمهتمام رها و با دختری فقیر و کاتولیک به نام ماری فرار کرده. او علاقهای به ثبت ازدواجشان در محضر و کلیسای کاتولیکها ندارد. بنابراین، به لحاظ قانونی، ماری همسر رسمی او به حساب نمیآید. زندگی هانس شنیر با کارش گره خورده و در جایی ساکن نیست. از شهری به شهر دیگر و از هتلی به هتلی دیگر میرود و برنامه اجرا میکند. نمایشهای او ترکیبی است از پانتومیم و حرکات آکروباتیک و شاید تردستی. اوقات بیکاریاش را با ماری منچ بازی میکند. زندگیش روندی دقیق و یکنواخت دارد که هانس از آن لذت میبرد.
عقاید یک دلقک، تکگوییهای دلقکی است که برای همه امور و اصول زندگی ایدههایی دقیق و روشن دارد و از همین دریچه به اجتماعی که آن را طردکرده نگاه میکند و دربارهاش به قضاوت مینشیند. هانس شنیر ماری را، بهعنوان همسر، وفادارانه دوست دارد. ماری تنها کسی است که میتواند همهی نیازهایش را برطرف کند. او به مثابه پلی است که شنیر را به اجتماع وصل میکند. ماری که کاتولیک است تلاش میکند هانس را به جمع کاتولیکها ببرد و از این طریق او را مجاب کند به روش کاتولیکها ازدواج کنند. شنیر باید تعهدی را امضا کند که بچههایشان را به روش کاتولیک ها تربیت خواهند کرد. شنیر علاوهبر اینکه مذهبی نیست، مصاحبت با کاتولیکها برایش بهشدت ملالآور است و او را دچار سرخوردگی میکند و با توجه به شناخت عمیقی که از هر یک از آنها دارد، از اصول و اعتقادات جزمیشان گریزان است، اما ماری را آزاد میگذارد که به کلیسا برود و به قول ماری «در هوای کاتولیکی تنفس کند».
شخصیت هانس شنیر بیشباهت به شخصیت مورسو در رمان بیگانه نیست. هر دوی آنها علیه جامعه دست به عصیان میزنند؛ مورسو با بیتفاوتی و شنیر با حساسیت و تیزبینیاش. او با آگاهی و صراحت، جامعهاش و بهویژه اجتماع کاتولیکها را به نقد میکشد. هانریش بل در کتاب عقاید یک دلقک نگاهی منتقدانه به تمام ایسمهای موجود دارد و جزمیت این ایدئولوژیها دلزدهاش میکنند. ریاکاری و دروغگویی برایش قابلتحمل نیست و ردپای این دلزدگی را میتوان جستهوگریخته در چیزهایی که پشت سر گذاشته دید. در ده سالگی هانس، آلمان درگیر جنگ علیه یانکیهای جهود و دفاع از خاک مقدس کشور است. او، با یادآوری خاطراتش، تصویری ارائه میدهد از نظام آموزشی مدارس آن دوره، تربیت والدین، ترویج ایدهی برتری نژادی در مدارس و جو رعب و وحشتی که حتی در مدارس از سوی نوجوانان هیتلری، برای قدرتطلبی و برخورداری از امتیازات، حاکم شده بود. در آن زمان دختران جوان ناگزیر بودند خودشان را داوطلبانه به آتشبار ضدهوایی معرفی کنند، مادر هانس دربارهی عزیمت هنریته با خونسردی اعلام میکند که همه باید در بیرون راندن یانکیهای جهود از سرزمین مقدس آلمان سهیم باشند. شنیر در این باره میگوید «از زمان کشته شدن هنرینه والدینم دیگر نزد من جایگاه و ارزش گذشتهشان را ندارند».
شنیر خود را شبیه یک دلقک گریم میکند، تا همچون یک بیگانه و با ظرافت و صراحت یک دلقک به اجتماع نگاه کند. او با دقت به جامعه مینگرد و با حساسیت ذاتیاش چنان آن را میکاود که گویی شطرنج بازی است که میتواند تا ده حرکت بعدی حریف را پیشبینی کند. هاینریش بل در عقاید یک دلقک از زوایای مختلف سیاسی، مذهبی، مسائل مربوط به زناشویی، تربیت فرزندان و…جامعهی نو مرفه آلمانی را نقد میکند؛ یعنی جامعهای که بر ویرانههای آلمان نازی بنا شده است، جامعهای که دستاندرکاران و صاحبان قدرت و نفوذ و ثروت کنونی، همان نازیهای دوآتشهی قدیمیاند که در خاطرات شنیر با آنها مواجه میشویم. او در این رمان نسبت به زنان همواره با دید شفقت و همدردی مینگرد و موضوع بارداری مداوم آنها و مشقت بزرگکردن فرزندان متعدد را بهخوبی در خلق شخصیت سابینه به تصویر میکشد. در اپیزود پایانی کتاب هانس شنیر با گیتار و کلاهی که برای جمعآوری پول همراه دارد، روی پلههای ایستگاه راهآهن مینشیند. او بندهای پوسیدهی رابطه با تمام کسانی که میشناسد، والدین، برادر و دوستان را پاره میکند و در عین حال حضورش با این هیبت برای آنان ضربهای مهلک نیز هست. آیا این مجازاتی است که شنیر برای آنان در نظرگرفته است؟
به نظر میرسد که نقدها و مرورهایی که تاکنون دربارهی شخصیت هانس شنیر در عقاید یک دلقک نوشته شده، حق مطلب را ادا نکردهاند. در بسیاری از این نوشتهها هانس شنیر فردی مالیخولیائی، سرخورده و ناامید تصویر میشود که عشقش به ماری دلیل سقوط، شکست کاری و الکلی شدنش است، اما شاید بتوان گفت ماری آخرین سنگر شنیر برای تاب آوردن و سازش با آدمها و محافلی بود که دیگر هیچ چشم امیدی به آنها نداشت و با پاره شدن بندهای وابستگی، شنیر خود را به هیئت یک دلقک گریم میکند. گریم صورتش که ترک بر میدارد، چهرهاش شبیه مجسمهای میشود که از زیر خاک بیرون آمده و سپس با کارناوالی همراه میشود و با خود میاندیشد: «برای پنهان شدن یک حرفهای، هیچ جا بهتر از گروه تازهکارها نیست».
رمان عقاید یک دلقک نوشتهی هاینریش بل نویسندهی آلمانی است و در سال ۱۹۳۶ نوشته شده است. این کتاب در سال ۱۹۷۲ برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. براساس این رمان فیلمی هم ساخته شده است. از عقاید یک دلقک دو ترجمه موجود است؛ ترجمهای از محمد اسماعیل زاده که نشر چشمه در سال ۱۳۷۹ منتشر کرد و اخیراً هم ترجمهی دیگری از سپاس ریوندی که ناشرش نشر ماهی است. ریوندی در مقدمهی کتاب علت ترجمه مجدد را شرح داده است. به نظر میرسد ترجمهی ریوندی از نثر مترجمان قبلی فاصله گرفته و غنایی نو به اثر بخشیده است.
معرفی و نقد کتاب تهران| «دست و پایم را ببند»،…
معرفی و نقد کتاب تهران| داستان پرونده کولینی از روز…
معرفی و نقد کتاب تهران| آران شهری از حاکمنشینهای فرانسوی…
معرفی و نقد کتاب تهران| داستان مغازه خودکشی با تعجب…
Your email address will not be published.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.