معرفی و نقد کتاب تهران| عشق سیال کتابی است «در باب ناپایداری پیوندهای انسانی» از زیگمونت باومن (۱۹۲۵- ۲۰۱۷)، جامعهشناس و فیلسوف لهستانی ساکن بریتانیا. باومن از منتقدان مدرنیته است که برای احتراز از مناقشات پیرامون نسبت امر مدرن و پست مدرن و مفهوم پست مدرنیته، از استعارهی مدرنیتهی سخت (یا جامد) و مدرنیتهی سیال استفاده کرده است*. وجه تمایز سیالات از جامدات سستی پیوندهای مولکولی آنهاست و آنچه باعث میشود در نظر باومن سیالیت استعارهای مناسب عصر حاضر باشد آن است که سیالات ذاتاً قابلیت حفظ شکل خود به مدت طولانی را ندارند و از سوی دیگر سیالات بهخلاف جامدات به عنصر زمان حساساند. در مدرنیتهی سیال «الگو»ها و «ساختار»ها از میان رفتهاند و جای خود را به «الگویابی» و «ساختاریابی» دادهاند. در این جهان «پیوند»ها بهسادگی پدیدار و ناپدید میشوند و در یک کلام جای پای انسانها همچون گذشته محکم نیست.
عشق سیال در سال ۲۰۰۳ ذیل همین نظریه نوشته شده و مشتمل است بر چهار فصل و یک مقدمه. دو مفهوم غلبهی منطق بازار بر حیات اجتماعی و طرد و دیگریسازی در جهان مدرن در کانون توجه نویسنده قرار دارند و در هر یک از فصول کتاب یک سطح از روابط انسانی حول این دو مفهوم توضیح داده شده است. فصل اول که عمدتاً به روابط عاشقانه میپردازد با توصیف عشق و مرگ و شرح تفاوتها و شباهتهای این دو آغاز میشود و با توضیح تحولاتی که در اثر تغییر ساختار روابط خویشاوندی در عشق بهوجودآمده ادامه مییابد و سپس نوبت به بررسی رابطهی عشق و شهوت و تنزل شهوت به هوس در مدرنیتهی سیال میرسد.
نویسنده در فصل دوم تحتعنوان «جوامع فروشی» نشان میدهد که چگونه انسانها در نبود کیفیت در روابط انسانی، برای جبران، به کمیت متوسل میشوند و بر تعداد روابط خود میافزایند.
پس از آن باومن توضیح میدهد در عصر حاضر انسان تولیدکننده به انسان مصرفکننده تبدیل شده و اخلاق مصرف به همهی شئون زندگی تسری یافته است. انسانها در این جهان با انسانهای دیگر همچون کالا برخورد میکنند و رابطهها در نظر آنان نوعی سرمایهگذاری از نوع سرمایهگذاری در بازار بورساند که در آن باید سربزنگاه سهام قبلی را فروخت و سهام جدید خرید وگرنه خطر ورشکستگی در کمین است. توسعهی ارتباطات مجازی هم به این وضع دامن زده و ورود به رابطه و خروج از آن را به اندازهی یک کلیک ساده کرده است. در این جهان گویی «رابطه»ها در جیب پیراهن افراد هستند و هنگام لزوم بیرون آورده میشوند و بعد از رفع نیاز به جای خود برمیگردند. باومن برای توصیف دقیق روابط در مدرنیتهی سیال از سریالهای تلویزیونی پرمخاطب و مطالب روزنامههای پرتیراژ مثالهای متعددی میزند و به خوبی نشان میدهد که اجزای مختلف جامعهی مدرن سیال چگونه دستدردست یکدیگر مصرفگرایی و منطق بازار را همه جا میگسترند و در این میان چگونه مفهوم قدیمی «عشق» جای خود را به مفهوم امروزین «رابطه» میدهد. در پایان این فصل، باومن نشان میدهد چگونه ضعیف شدن خویشاوندی سببی با افزایش نیروی جاذبهی خویشاوندی نسبی همزمان شده و چگونه در نتیجهی نوسان افراد بین این دو، «ایدئولوژی صمیمیت» پدیدار شده است که کارش تبدیل مقولات سیاسی به مقولات روانشناختی است؛ و اینکه چگونه این ایدئولوژی به دیگریسازی و مرزبندی مضاعف میان انسانها میانجامد.
نویسنده در فصل دوم عشق سیال ذیل عنوان «زیروبم جعبهابزار اجتماعی بودن» از آنچه افراد در مدرنیتهی سیال از دست دادهاند سخن میگوید. باومن ابتدا نقش سائق جنسی در حفظ اتحاد جوامع بشری را یادآوری میکند و سپس توضیح میدهد که چگونه از سائق جنسی افسونزدایی شده و اروس به دور از سایر جهات انسانی و در آزمایشگاههای دانشمندان به علم جنسیت فرو کاسته شده و انسانِ بیاروس یتیم مانده است. از سوی دیگر فرزند هم که نتیجهی طبیعی رابطهی جنسی است در جهان امروزین که جهان مصرفکنندگان است خود به ابژهی مصرف و یکی از گرانترین کالاهایی تبدیل شده است که فرد در زندگی خود میخرد. تعارضات و مخاطرات این راه، فرزندآوری را هم به منبع رنج و اضطراب تبدیل و انسان را از لذتی کهن محروم کرده است. و انسان ساکن جهان سیال مدرن در نتیجهی این فقدانها نوعی حس عزاداری را تجربه میکند.
باومن برای توصیف دقیق روابط در مدرنیتهی سیال از سریالهای تلویزیونی پرمخاطب و مطالب روزنامههای پرتیراژ مثالهای متعددی میزند و به خوبی نشان میدهد که اجزای مختلف جامعهی مدرن سیال چگونه دستدردست یکدیگر مصرفگرایی و منطق بازار را همه جا میگسترند و در این میان چگونه مفهوم قدیمی «عشق» جای خود را به مفهوم امروزین «رابطه» میدهد.
نویسنده در بخش بعدی این فصل تحت عنوان «جوامع فروشی» نشان میدهد که چگونه انسانها در نبود کیفیت در روابط انسانی، برای جبران، به کمیت متوسل میشوند و بر تعداد روابط خود میافزایند. و اندکی بعد به تلاشهایی که انسانها برای مقاومت در برابر حاکمیت منطق بازار کردهاند، میپردازد. بدیل اقتصاد کنونی از نظر باومن اقتصاد اخلاقی است که بازار از طریق کالاییسازی جنبههای مختلف این اقتصاد و بیتأثیر نشان دادن آن در رفاه مصرفکنندگان سعی در پس زدنش دارد. نتیجهی این جنگ برای نویسنده معلوم نیست اما قدر مسلم آن است که اخلاق و جامعه تاکنون زمینهای بسیاری را به بازار باختهاند و مهمترین پیامد پیروزیهای بازار از دست رفتن مداوم مهارتهای حسن معاشرت است. در جریان تفوق بازار «ارزش ذاتی دیگران به عنوان انسانهای منحصربهفرد از نظر محو شده است و همبستگی انسانی اولین قربانی پیروزیهای بازار مصرفی است».
باومن درفصل سوم عشق سیال ذیل عنوان «در باب دشواری عشق ورزیدن به همسایه» به سطحی دیگر از روابط انسانی میپردازد. او نخست توضیح میدهد که چگونه فرمان به همسایهات همچون خودت عشق بورز، کلید گذر انسان از طبیعت به فرهنگ، از غریزهی بقا به اخلاق و وجه ممیز او از حیوانات است. از نظر او فرمان عشق ورزیدن به همسایه «به معنای احترام گذاشتن به بیهمتایی دیگران است». جهان امروز که گرفتار آمار و اکثریتهاست، با چشمپوشی از بیهمتایی انسانها نابودی عدهی کمتر انسانها برای «نجات» تعداد بیشتر را مجاز میداند و نام آن را عقلانیت میگذارد و «حق افراد قویتر، زیرکتر، حیلهگرتر یا زرنگتر برای انجام دادن هر کاری به قصد آنکه بیش از افراد ضعیف و تیرهبخت زنده بمانند» را به رسمیت میشناسد و به این ترتیب ظلم و ستم بیحدی را بر انسانها روا میدارد.
باومن به ما نشان میدهد که انتخاب اخلاقی در جهانی که غالب مواجههها حضوری بود و افراد امکان عمل و ایجاد تغییر در اکثر آنچه میدیدند، داشتند چقدر متفاوت بود از انتخاب و عمل اخلاقی در جهانی که افراد با استفاده از ابزارهای ارتباطی در جریان وقایع متعددی در دورترین نقاط جهان قرار میگیرند امّا امکان عمل و ایجاد تغییر را ندارند. در چنین جهانی استعداد اخلاقی ما دیگر قادر به عمل کردن نیست و همین انسانها را به پناه گرفتن و جداییگزینی مکانی سوق میدهد. کمکم ثروتمندان و نخبگان خود را در قلعههای مصرف و رفاه محصور میکنند و فرودستان را در خارج دیوار این قلعهها به حال خود باقی میگذارند. کمکم دیوارها و دروازههای جدیدی در شهرها نمایان میشود و «ما»ها و «دیگری»های جدیدی شکل میگیرد. در شهرهای مدرن غریبههایی ظهور کردهاند که تا ابد غریبه میمانند و در خیابانهای «عادی» شهرها تنوع عظیمی از انسانها و سبکهای زندگی به چشم میخورد. در واکنش به این تنوع نوعی آمیزشهراسی در شهرها شکل گرفته که به طرد متقابل بیشتر انجامیده و انسانها را از هم دورتر کرده است.
نویسنده توضیحاتی پیرامون نقش «تثلیث نامقدس قلمرو، ملت و دولت» در بروز این وضع میدهد و وجه دیگری از طرد و دیگریسازی سیستماتیک در جهان مدرن را برجسته میکند و نشان میدهد که چگونه در جهان مدرن این ایده به وجود آمد که برخی زندگیها ارزش زیستن ندارند و از میان بردنشان مجاز است و چگونه در «زیست-سیاست مدرن»، «حاکم خودمختار» ارزشمندی یا بیارزشها جانها را تعیین میکند.
فصل چهارم عشق سیال با عنوان «نابودی مودت» به بیگانههراسی اختصاص دارد. انسانهای خسته از آزمونهای همواره بینتیجهی کارآیی و بسندگی و هراسان از سرنوشت ناپایدار و آیندهی نامعلوم به دنبال کسانی میگردند که تقصیر کاستیها را بر گردن آنان بیاندازند. «نیروهای نظم و قانون» در کار این دیگریسازی به کمک مردم میآیند و «جنایتکاران» و «بیگانگان» را مسئول ناامنیها و جنایات معرفی میکنند و وعده میدهند با حبس و حذف آنان مسائل حل خواهند شد. از نظر باومن تبدیل گروهی از انسانها به زباله و ضایعات خصلتی است که از ابتدا همراه مدرنیته بوده است و دو ویژگی اصلی در مدرنیته هست که به تولید انبوه ضایعات انسانی میانجامد: نخست تولید و بازتولید نظم اجتماعی و بیرون ریختن هر بخشی از «مادهی خام انسانی» که در این نظم نمیگنجد و دوم پیشرفت اقتصادی که «مستلزم ناتوانسازی، برچیدن و سرانجام نابودی تعدادی از راهها و وسایل» گذران زندگی انسانها بود. این زبالههای انسانی در بخشهایی از کرهی زمین تلنبار و به کمک «صنعت انهدام زبالههای انسانی» یا همان جنگها و نسلکشیها پاکسازی میشدند. امّا اکنون در نتیجهی گسترش شکل مدرن زندگی به اغلب جاهای کرهی زمین تعداد این زبالهدانیها روزبهروز کمتر میشود در حالی که تولید ضایعات انسانی همچنان ادامه دارد. صنعت انهدام زبالههای انسانی دیگر همچون گذشته کاربردپذیر نیست و راههای جدیدی هم برای پاکسازی ابداع نشده است و این وضع خبر از انفجاری قریبالوقوع میدهد.
نویسنده در ادامه توضیحاتی پیرامون نقش «تثلیث نامقدس قلمرو، ملت و دولت» در بروز این وضع میدهد و وجه دیگری از طرد و دیگریسازی سیستماتیک در جهان مدرن را برجسته میکند و نشان میدهد که چگونه در جهان مدرن این ایده به وجود آمد که برخی زندگیها ارزش زیستن ندارند و از میان بردنشان مجاز است و چگونه در «زیست-سیاست مدرن»، «حاکم خودمختار» ارزشمندی یا بیارزشها جانها را تعیین میکند. باومن در ادامه میگوید که در جهان سیال مدرن دیگر راهبرد مؤثری برای برخورد با تازهواردها وجود ندارد و از این رهگذر به نقد سیاستهای ضدپناهندگی دولتها و نادیده گرفتن میلیونها انسان آواره در جهان میپردازد و وضع پناهندگان را در جهان کنونی تشریح میکند.
او در پایان راه برونرفت از تمام این گرفتاریها را عزیمت به «وحدت عمومی نوع بشر» میداند که مد نظر کانت بود و تأکید میکند چنین وحدتی اکنون وجود ندارد و برای رسیدن به جهانی بدیل جهان کنونی باید اراده کرد و دست به عمل زد زیرا تحقق آن وحدت عمومی به لحاظ تاریخی ضروری نیست و «تداوم کنترلناپذیری شبکهی جهانی وابستگی متقابل و آسیبپذیری متقابل» به تحقق آن وحدت کمکی نمیکند. از نظر باومن امروزه «جستجوی مشتاقانهی انسانیت مشترک و عمل بر طبق چنین فرضی ..اضطراری و ضروری» است.
باومن توضیح میدهد در عصر حاضر انسان تولیدکننده به انسان مصرفکننده تبدیل شده و اخلاق مصرف به همهی شئون زندگی تسری یافته است. انسانها در این جهان با انسانهای دیگر همچون کالا برخورد میکنند و رابطهها در نظر آنان نوعی سرمایهگذاری از نوع سرمایهگذاری در بازار بورساند که در آن باید سربزنگاه سهام قبلی را فروخت و سهام جدید خرید وگرنه خطر ورشکستگی در کمین است. توسعهی ارتباطات مجازی هم به این وضع دامن زده و ورود به رابطه و خروج از آن را به اندازهی یک کلیک ساده کرده است.
عشق سیال را نشر ققنوس در سال ۱۳۸۴ با ترجمهی خوشرنگولعاب امّا پردستانداز عرفان ثابتی به بازار فرستاد و این کتاب تا سال ۹۷ به چاپ ششم رسیده است. مترجم این اثر به مدد دایرهی واژگان وسیع و جملهبندیهای اکثراً صحیحش خواننده را از خواندن جملات ملالآور و بیسروته غالب ترجمههای امروزی معاف کرده امّا متن پر است از قیدهایی چون «بهطور مثبت» و «بهطور مداوم» و «بهعنوانِ»های بیشمار در مقابل as. مهمتر آنکه مترجم برای برخی کلمات مهم معادلهایی را به کار برده که برابرنهاد جاافتادهی کلمات دیگری هستند؛ مثلاً مترجم همه جا در مقابل sexuality به معنای احساس جنسی واژهی «جنسیت» را به کار برده که میدانیم در ادبیات علوم اجتماعی برابر gender به معنای تمایز اجتماعی بین مردانگی و زنانگی است. این کار درک معنای برخی قسمتها را برای برخی دشوار و برای بسیاری ناممکن میکند. در بخش اول فصل دوم، homosexualis نیز «انسان دارای جنسیت» ترجمه شده که در فهم معنای تیتر (انسان دارای جنسیت: یتیم و عزادار) و مقصود نویسنده اشکال جدی ایجاد میکند. نمونهی دیگر از برابرنهادهای نامتعارف، کاربرد «ملک مشاع» در ترجمهی condominium است که در فصل سوم کتاب آمده درحالیکه ترجمهی نهچندان دقیق ولی جاافتادهی فارسی آن «مجتمع مسکونی» است و میتوان با افزودن چند صفت دقیقتر نشان داد که کدام نوع از مجتمعهای مسکونی مدّنظر است. در این بخش میخوانیم: «آنهایی که استطاعت مالی دارند خانهای در «ملکی مشاع» میخرند .. ویژگی ملک مشاع عبارت است از انزوا و دورافتادگی آن از شهر… انزوا یعنی جدایی از آنهایی که به لحاظ اجتماعی پست به شمار میروند» (صفحهی ۱۶۷). بعید میدانم هیچ فارسیزبانی بدون دانستن اصل انگلیسی کلمه بفهمد منظور از این «ملک مشاع» و مزایای آن چیست. وجود چنین مشکلاتی باعث میشود بهرغم ظاهر وزین متن، سراسر آن قابل فهم نباشد.
*باومن این نکته را در مصاحبه با نیکلاس گین بهتفصیل توضیح داده است. مصاحبه را میتوانید در صفحات ۳۱ تا ۷۵ کتاب آیندهی نظریهی اجتماعی، نیکلاس گین، ترجمهی محمدرضا مهدیزاده، انتشارات جامعهشناسان: ۱۳۹۲ بخوانید.
پارههای کتاب عشق سیال
- وقتی روی یخ نازک اسکیت بازی میکنید رستگاری شما در سرعت است. وقتی کیفیت شما را مأیوس میکند در کمیت به دنبال رستگاری میگردید. وقتی تعهدات پوچ و بیمعنا هستند و روابط مطمئن و قابلاعتماد نیستند و بعید است که دوام آورند، مایلید شراکتها را با شبکهها معاوضه کنید. ولی وقتی این کار را کردید آرام و قرار یافتن حتی از قبل هم دشوارتر و ناخوشایندتر میشود. صفحهی ۱۷
- در زمان ما بچهها بیش از هر چیز ابژههای برای مصرف عاطفی هستند. ابژههای مصرف در خدمت نیازها، امیال یا خواستههای مصرفکنندهاند؛ بچهها نیز همینطورند. بچهها را برای شادیهای حاصل از لذات والدین میخواهند، یعنی همان شادیهایی که امیدوارند بچهها به وجود آورند. انواعی از شادی که هیچ ابژهی مصرفی دیگری، هرقدر جدید و شیک، قادر به ایجاد آنها نیست. این امر مایهی ناراحتی تجار و بازرگانان است که بازار کالا نمیتواند جایگزینهای شایستهای عرضه کند، گرچه این غم با نقش روزافزون جهان تجارت در تولید و نگهداری جنس واقعی-بچه-تا حدودی جبران میشود. صفحهی ۷۸
- عقل سیال مدرن در تعهدات پایدار نوعی ظلم و ستم کشف میکند و در تعهد بادوام وابستگی عاجزکننده را میبیند. این عقل حق پیوندها و تعهدها، خواه زمانی خواه مکانی، را نفی میکند. عقلانیت سیال مدرن مصرفکنندگان هیچ نیازی به پیوندها و تعهدها متصور نیست و آنها را بیفایده میداند و بنابراین نمیتواند آنها را توجیه کند. صفحهی ۸۵
- جوانانی که در ابتدای قرن بیستویکم به دنیا میآیند، رشد میکنند و به بلوغ میرسند، توصیف آنتونی گیدنز از «رابطهی ناب» را آشنا، شاید حتی بدیهی، خواهند شمرد. امروزه رابطهی ناب شکل رایج مودت انسانی است. هر کس بهخاطر منافع حاصل از آن وارد رابطه میشود و رابطهی ناب فقط تا جایی ادامه مییابد که هر دو طرف فکر کنند باقی ماندن در آن برای هر یک از آنها به اندازهی کافی رضایتبخش است. صفحهی ۱۴۲
- امروزه همهی ما تله ویزیون (دید از راه دور) داریم ولی معدودی از ما به ابزارهای کنش از راه دور دسترسی داریم. در گذشته نه تنها میتوانستیم فلاکت را ببینیم بلکه در عین حال قادر بودیم آن را کاهش دهیم یا از بین ببریم و به همین دلیل در موقعیت انتخاب اخلاقی قرار میگرفتیم که «حالت خودمختار زندگی» میتوانست به آن بپردازد (حتی اگر این کار خیلی دشوار بود) ولی امروزه شکاف روزافزون میان آنچه به طور غیرمستقیم از آن آگاه میشویم و آنچه میتوانیم به طور مستقیم انجام دهیم بلاتکلیفی و عدم قطعیت بیسابقهای به وجود میآورد که توأم با تمام انتخابهای اخلاقی است، یعنی استعداد اخلاقی ما عادت به عمل کردن ندارد و شاید حتی قادر به این کار نیست. صفحهی ۱۵۲
برای مطالعه بیشتر دربارهی عشق سیال
- دربارهی این کتاب میتوانید این مقاله در سایت انسانشناسی و فرهنگ را هم بخوانید.
- دربارهی نویسنده کتاب: نگاهی بر زندگی و اندیشهی باومن در روزنامه ماندگار
از باومن اثر دیگری هم به فارسی ترجمه شده است
- اشارتهای پست مدرنیته، ترجمهی حسن چاووشیان، نشر ققنوس