«موقعی که مرا از خانهام به اتاق او بردند، به من چنین گفت: خودتان را راحت کنید. رفقای شما همه چیز را گفتهاند، ما تمام جزئیات کار شما را خبر داریم. بروید بنشینید، هرچه میدانید بنویسید بعد بروید منزل». وقتی که گفتم من اطلاعی ندارم رو کرد به یکی از مامورین که همراه من بود و به او گفت: «ببریدش، آقا، اینها همشون این جوری هستند هنوز نمیدانند که با
ادامه مطلب