امر جنسی و سانسور در ترجمه
۱۳۹۹/۰۹/۰۹
بنفشه فریسآبادی
یادداشت پنجم پروندهی «امر جنسی و سانسور در ترجمه»
معرفی و نقد کتاب تهران| زبان همیشه برایم موجودی زنده بوده است؛ موجودی که میتواند خلقوخو، رفتار و واکنشهای مختلف و متغیری به محیط و پدیدههای حیات داشته باشد. درست مثل آدمیزاد، میتواند آرام، گستاخ، فرهیخته، عصبانی، وحشی و حتی خالی از همهی اصول و قواعد اخلاقی باشد. با این اوصاف میزان شناخت و آگاهی افراد از جامعه، قدرت تسلط بر ناملایمات اجتماعی، دفع مزاحمتهای جمعی و امثال اینها، به زعم من ارتباط مستقیم دارد با میزان مطالعهی هر فرد و مواجههاش با اقسامِ مختلف جانوری که «زبان» نام دارد.
شاید یکی از مهمترین دلایل عدم توانایی در کنترل رفتارهای نامتجانس و یا دفع تعرضها و حفاظت از خود مقابل هرگونه خشونت و آزار زبانی، جسمی و رفتاری-که مستقیماً با همین فقدان شناخت و کسب تجربه و آگاهی دربارهی رفتارهای احتمالی افراد مرتبط است- ناشی از عدم شناخت کافیِ زبان باشد؛ زبانی که رفتارها، کلیدها، اشارات و طنازیهای هرازگاهیاش، مبیّنِ نوع خاصی از رفتار و ویژگیهای شخصیتیِ انسانهاست. پس چندان غریب نیست اگر بگوییم در جامعهای که کتابخوانهایش- از کودکان و نواجوانها گرفته تا بزرگسالها- فقط با نوع خاصی از زبان و دایرهی واژگانی محدود سروکار دارند، سواد و آگاهی کافی برای مدیریت اوضاع ناخوشایند-که شامل تعرضات هم میشود-را ندارند. چرا که زبان به مثابهی یک موجود زنده، پر است از اشارات و نمایههایی که هریک میتوانند نشانگرِ چیزی باشند که شناختنش-شاید نه در سرنوشت و روایت کتابها- اما در مراودات و مناسبات اجتماعی میتواند بسیار موثر باشد. به این ترتیب مرز میان تغزل و گستاخی، خشونت و طنز، علاقه و تحکّم، آغوش و آزار، شوخی و تعرض و بوسه و تجاوز وضوح بیشتری مییابد.
چندان غریب نیست اگر بگوییم در جامعهای که کتابخوانهایش- از کودکان و نواجوانها گرفته تا بزرگسالها- فقط با نوع خاصی از زبان و دایرهی واژگانی محدود سروکار دارند، سواد و آگاهی کافی برای مدیریت اوضاع ناخوشایند-که شامل تعرضات هم میشود-را ندارند.
کسانی را که به نوعی شانس مواجهه با زبانهای دیگر و مطالعه به آن زبانها را دارند، شاید بتوان کمی خوشاقبالتر دانست. اما به جرئت میشود گفت در این سرزمین، مترجمان بختبرگشتهترینِ این گروهِ خوشاقبال هستند. چرا که ناگزیرند به تغییر دادنِ صورتِ زبان ضمن تلاش برای وفادار ماندن به متن و این در ذات، تناقضِ محض است. راه رفتن روی مرز باریک میان خدمت و خیانت است. کم نیستند مترجمانی که به سادگی از این پدیده عبور میکنند و عباراتی را حذف میکنند و تغییر میدهند، بدون ذرهای دغدغهی زبان. در حالی که اینکار دقیقاً مثل آن است که زنی را مرد معرفی کنی، شخص گستاخ و بیادبی را فرهیخته نشان دهی یا لباس تمیز بپوشانی به یک ولگردِ بیخانمان. طبیعتاً در چنین اوضاعی حال و روز آن روایت و آن کتاب چندان چنگی به دل نمیزند چرا که قطعاً نویسنده، رفتارها و جملات و وضعیتهای مختلف آن شخصیت را سازگار و هماهنگ با هم مکتوب کرده است، اما در متن ترجمه شده گسست میانِ مثلاً زبان و رفتار و زندگیِ آن شخصیت کاملاً محسوس خواهد بود.
زبان فارسی را تبدیل کردهاند به زبان سیاه و سفیدها؛ زبانی که در آن مرزی قاطع و برّنده پدید آمده است میان تغزل و طنازیِ جنسی و شما به هیچوجه نمیتوانید عبارتی بسازید که یا این و یا آن نباشد و در عین حال هردو را در خود جای دهد. به این ترتیب بسیاری از وضعیتهای انسانی، فاقد معادلی در زبان فارسی شدهاند. مخاطب فارسیزبان همیشه ناچار است حدس بزند، تصور کند، خیال کند و تازه احتمالاً همیشه اشتباه میکند!
من هم از این قاعده مستثنی نیستم. با در نظر داشتنِ طنازیها و تمرکز ادبیات فرانسه بر رُمانس و بعضاً اروتیسم، شاید بشود گفت کار مترجمان ادبیات فرانسه کمی هم دشوارتر است. در مورد خودم باید بگویم در بیشتر موارد به سراغ کتابهایی میروم که زبان/جانورش چندان دور از زبان/جانورِ آشنا در سرزمین ما نباشد. به این ترتیب متاسفانه بخش بزرگی از کتابهای مورد علاقهام را که لازم است کتابخوانهای فارسیزبان آنها را مطالعه کنند، در تنهاییام میخوانم و با افسوس برمیگردانم به طبقات کتابخانهام. با اینحال تجارب تلخی هم در این زمینه داشتهام. مثلاً یادم هست حین ترجمهی رمانی از دیدیه ون کولارت-که بعد از دوبار تلاش برای اخذ مجوز ده سال است کماکان ممنوعالانتشار باقی مانده-در برگرداندنِ طنازیهای زبانی، صحنههای عاشقانه و حتی شوخیهای بعضاً جنسی-که از قضا چقدر در متن خوش نشسته بودند- بسیار جان کندم اما نشد که نشد.
چرا که اساساً زبان فارسی را تبدیل کردهاند به زبان سیاه و سفیدها؛ زبانی که در آن مرزی قاطع و برّنده پدید آمده است میان تغزل و طنازیِ جنسی و شما به هیچوجه نمیتوانید عبارتی بسازید که یا این و یا آن نباشد و در عین حال هردو را در خود جای دهد. به این ترتیب بسیاری از وضعیتهای انسانی، فاقد معادلی در زبان فارسی شدهاند. مخاطب فارسیزبان همیشه ناچار است حدس بزند، تصور کند، خیال کند و تازه احتمالاً همیشه اشتباه میکند! گاهی هم پیش آمده که در ترجمههایم- مثلاً در رمان «پدرکشی» نوشتهی املی نوتومب- در جایی که امکانش در متن فراهم بوده- بهرغم دستور وزارت ارشاد برای حذف عبارت- از پانویسها کمک گرفتهام. اما دروغ چرا؟ در موارد بسیار اندکی هم ناگزیر به تعدیل عبارات و واژهها شدهام. گاهی هم آنقدر خوشاقبال بودهام که با نویسندهی کتاب مستقیماً تماس داشتهام و با کسب اجازه از او و همفکریاش توانستهام برخی عبارات را تعدیل کنم و یا جایگزین مناسبی برایشان پیدا کنم. اما اگر سوال کنید که در مجموع خوشحال و راضیام از آنچه میکنم؟ باید بگویم نه. کتابهای زیادی هستند که ناچارم مخاطب ایرانی را از خواندنِ آنها محروم کنم، کتابهای زیادی هستند که نه فقط بهخاطر ادبیات، که به خاطر خودم باید به فارسی برگردانم اما دشنهی سانسور، مجال و اجازهی ترجمهشان را نمیدهد. واژههای زیادی هستند که گاهی به خونخواهی میآیند و گلویم را میگیرند و زبان… زبان فارسی… این جانور زیبا اما منزوی و علیلی که انگار در دستگاه پیچیده و غریبی، به دور از دنیای صریح و آلودهی اطرافش، رشد کرده و زیست میکند، جانوری که نه تغییر صورت میدهد و نه تکامل مییابد و انزوایش گاهی عواقب سختی برای ما رقم میزند، این زبان پرآرایه و شوخ، ریاکار، ملوّن، اطواری و تعارفی که هزاران مفهوم را درک میکند اما به کلام نمیآورد، هرگز رهایم نمیکند.
مهرماه ۱۳۹۹
زینب یونسی هفتمین یادداشت پروندهی «امر جنسی و سانسور در…
یادداشت ششم پروندهی «امر جنسی و سانسور در ترجمه» معرفی…
محمدرضا ترکتتاری یادداشت چهارم پروندهی «امر جنسی و سانسور در…
پوپه میثاقی یادداشت سوم پروندهی «امر جنسی و سانسور در…
الهام نظری یادداشت دوم پروندهی «امر جنسی و سانسور در…
بهاره فریسآبادی یادداشت اول پروندهی «امر جنسی و سانسور در…
جالب به نظر میرسه ممنون
Your email address will not be published.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.